از ریشه سَر بر آوَر
- توضیحات
- زیر مجموعه: تازهها
- دسته: نگاه روز
- تاریخ ایجاد در یکشنبه, 16 آبان 1400 23:25
- آخرین به روز رسانی در یکشنبه, 16 آبان 1400 23:37
- منتشر شده در یکشنبه, 16 آبان 1400 23:25
- نوشته شده توسط مدیر ایران بنیاد
- بازدید: 987
اگر چه که هر یک از این مکاتب و نظرات در زمان بروز یا استقرار و تبلیغ خود ادعای نجات نهایی برای جامعه های انسانی را داشته اند، اما ظهور بی درنگ یک منجی نظری دیگر، خود دال بر کاستی یا ناهماهنگی یک نظام اجتماعی با بستر استقرار خود بوده و در نتیجه دیری نپاییده که در حد یکی از سنگ های بنای پیشرفت های صرفن نظری بشریت، در کتاب ها به عنوان زیرساخت پدید آمدن نظر و نظام فرموده ی دیگری طرح شده است.
با وجود ظاهر فریبنده ی این پیشرفت های نظری، اتکای تمام علمی با استنادهای سیاسی و تندی آمد و شد این مکتب های مدعی نجات، گویی خود نوعی آشفتگی روحی و روانی برای ذهن جامعه ی بشری در ابعاد کلان و حتا محدوه های فرهنگی به وجود آورده است. این نگاه را نیز می توان داشت که شاید همین آشفتگی خود هدف بوده است؛ چه آن که تمرکز بر یک تمدن یا جهان بینی و فرهنگ هماهنگ با باورها و بستر اجتماعی و اصالت خود، بسیاری از اهداف جهانی سازی با اهداف استعماری را ناممکن یا دستِ کم دچار اختلال می کند.
از این جا، ناگهان تکنولوژی باسرعت سرسام آور و قدرت نفوذ و گستردگی به یاری آن اهداف استعماری می آید. کاربرد تکنولوژی و کارکرد رسانه های آن در یکسان سازی نظام ارزشی مورد نظر سرمایه داری و القای الگوی ارزش منهای باور با معیار تصاحب و مصرف، نمود غیر قابل انکاری دارد. بر این اساس ما هر چه بیشتر به دست بیاوریم و به مصرف برسانیم و این داشته ها هر چه نام آشناتر (برند) و دهان پُرکن تر باشند، در دید و نظر سایر مصرف کنندگان این الگو، با ارزش تریم!
ما به معنای جامعه ی انسانی در این دو هجوم فریبنده؛ نخست اصالت هویت و باورهای فرهنگی مان دچار پریشانی از فراوانی ایده و عقیده و نظر شد و پس از آن الگوهای نظام ارزشی مان در واحد فرد محدود گشت.
اکنون ما در حالی که در توافق جمعی و جامعه ی مجازی با نمایش مصرف و خوشبختی موضعی بر پریشانی و ترس از جدا افتادگی هایمان سرپوش می گذاریم، به یاری تکنولوژی در هر زمان و مکان و شرایطی که باشیم، بدون محدودیت و با فشردن یک کلید بی نهایت به هم نزدیکیم و در واقعیت دور و بی تفاوت. در حال روانی مان منزوی و تک افتاده هایی هستیم که به نحو و نوبه ی خود نقش مصرف کننده ای راضی و معتقد به الگوهای نوین و فهم کنندگان نمادهای پُز و دانایی مورد توافق را بازی می کنیم که با یک جست وجو یا اتصال الکترونیکی همه ی آگاهی های جهان در هر حوزه را می داند و ارایه می کند، اما خودش را فراموش کرده است.
حالا از این جا به بعد؛ نسخه ی ادیان و معنویت های متنوع و فراوان نوظهور از یکسو و جادوی خودشناسی و رواج روانشناسی مدرن و موفقیت فردی برای درمان این احساس انزوای درونی و خلاء زندگی در هیات بی شمار کتاب و کلاس و سخنان قصار و فیلم آموزشی و شنیدار پند، در دسترس است.
گاهی بی آن که بدانیم جای ایزد و اهریمن و نیکی و پلیدی عوض می شود. پس حقیقت در هجوم این فصل های پریشان کننده ی پی در پی که بر حال هر درخت زندگی، به مثابه ی یک پیکره ی هماهنگ فرهنگی با ریشه و خاک و خرد که میوه های آگاهی آن بر می آید، در کجا است؟
خبر خوب این که درخت فرهنگ ما هنوز زنده است و بیش از همه ی درختان باغ زمین مقاومت کرده است. این از عمق و گستردگی ریشه ای است که از آغاز تمدن بشری رشد کرده و روان بوده است. حقیقت برای ما در ریشه ی ما است!
به خوبی نمی دانیم از چه زمانی استناد به ریشه و افتخار به خاکی که پرورنده بوده و حاصلی چون تمدن و فرهنگ و هنر داشته، برتری خواهی نژادی یا نژادپرستی عنوان شده تا بهانه ای پیدا شود که بتوان با حرف های بی حقیقت بر آن تاخت. با این حال افتخار به پیشینه و تاریخی که دوام یافته و هنوز با وجود این همه فرافکنی فرهنگی و هجوم با برنامه، باقی است؛ با مطالعه و آگاهی رسانی و نه تنها با تکرار چند نماد از آن، می تواند در تمامی ابعاد هویت ما را ترمیم و از دگرگون شدن فرهنگی نجات دهد.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
همین یک بیت شعر مولانا گویای تمام این سخن است و دقت دهنده به حکمتی که ما از فرط عادت به این گمان که می دانیم، اعتنا به دانایی هشدار دهنده ی آن را از کف داده ایم. باز باید جست و یافت و آن را در میان نهاد:
آینه ت دانی چرا غماز نیست
زآن که زنگار از رُخش ممتاز نیست
شاید یادآوری و در میان نهادن برای زدودن زنگار از چهره ی مخدوش یک فرهنگ، بیش از شعار نیازمند شعوری است که از حرف و گفت و صوت بر گذشته و زیسته شود. کافی نیست که در گفتار به آداب و رسومی قایل باشیم و در کردار به آن رفتار نکنیم و به روابط اجتماعی چنان که به ما القا کرده اند، تن بدهیم. در حساب و کتاب این روزگار، در راستی و نیکی و داد و دهش. کافی نیست از خوبی و ارزش های وانهاده سخن بگوییم و به رواج و مصلحت رفتار کنیم... تاوان آن هر چه باشد، ما باید به یاد بیاوریم و به تدریج به زوال آن چه بوده و هنوز هستیم، تن ندهیم. که؛ فرهنگ آرایش جان بُوَد!