از قلعهي ضحاک شرقي تا قلعهي ضحاک غربي
- توضیحات
- زیر مجموعه: تاریخ
- دسته: یافتههای باستان شناسی
- تاریخ ایجاد در پنج شنبه, 16 مرداد 1393 17:27
- آخرین به روز رسانی در پنج شنبه, 16 مرداد 1393 17:27
- منتشر شده در پنج شنبه, 16 مرداد 1393 17:27
- بازدید: 248
برگرفته ازماهنامه خواندنی شماره 71، اردیبهشت وخرداد1391، رویه 40
عبدالرحمان حسنی
ارگها، قلعهها، برجها و باروهايي که در جايجاي فلات ايران بزرگ قرار دارند، هر کدام راويان خاموش بخشي از تاريخ و فرهنگ ايرانيان هستند؛ از قلعه ضحاک ماردوش در باميان افغانستان گرفته تا قلعه شوشي در قفقاز و از قلعه بيرجند تا ارگ بم در خود رازهايي نهفته دارند که اگر از آنها مُهر برگرفته شود، پيوستگي همهجانبهي باشندگان در اين سرزمينها با يکديگر، و تاريخ و تمدن مشترک آنها، بيش از پيش آشکار ميشود.
روز 23 فروردين امسال، خبرگزاري فارس گزارشي همراه با عکسهاي گوناگون از قلعه ضحاک ماردوش در محل ورودي وادي باميان منتشر کرد و در بخشي از آن يادآور شد که: «روزگاري شهر ضحاک محل تلاقي کاروانهاي بازرگاني بود و اين شهر از جنوب به سرزمين هند و از شرق به ايران و از شمال به سلسلهکوههاي هندوکش و رود آمو (آمودريا) متصل ميشد» (به نظر ميرسد نويسنده گزارش حتا توجه نداشته که ايران کنوني در غرب باميان قرار دارد.)
اين گزارش و عکسهاي همراه آن نشاندهندهي سترگي اين قلعه و معماري جالب و هوشمندانه آن است، ليکن آنچه در مورد پيشينه اين قلعه که از زبان مردم محلي و برخي کارشناسان يادمانهاي فرهنگي افغانستان آورده شده نشاندهنده آن است که هيچ پژوهش علمي در خوري براي شناسايي پيشينه قلعه مورد اشاره، انجام نشده است. براي روشن شدن مطلب فقط به اين نکته بسنده ميکنيم که در حالي که از قول آقايان کاظم يزداني و علي احمدکهزاد (دو تن از تاريخنويسان کنوني افغانستان) جملاتي نقل شده مبني بر اينکه شواهد نشان ميدهد در اين قلعه حاکمان ترک فرمانروايي داشتهاند، ابراهيم اکبري، رييس اطلاعات و فرهنگ ولايت باميان گفته است:
«اين شهر بعد از شهر بلخ (امالبلاد) توسط اولين حاکمان آريايي ساخته شد»
نکته جالب اينکه هم کارشناسان و هم مردم عادي معتقدند، و نشانههايي ارايه ميدهند که کارگاه کاوه آهنگر در جوار همين قلعه قرار داشته و هنوز هم ويرانههاي آن وجود دارد.
در مورد اين چندگانهگوييها، انتساب اين قلعه به حاکمان ترک و نيز واگويه قصهپردازيهاي مشکوک پيرامون اين قلعه، نميتوان بر باشندگان منطقه و کارشناسان و تاريخدانان افغانستان خرده گرفت، زيرا اين هم تباران ما فراتر از سي و پنج سال است که در آتش جنگ و ويرانگري روزگار ميگذرانند و به گفته آقاي کاظم يزداني فقط برخي کاوشهاي پراکنده و غيرعلمي در مورد اين قلعه انجام گرفته است.
نکتهي درخور توجه ديگر اينکه در گزارش خبرگزاري فارس حتا کلمهاي از وجود يک قلعه ضحاک ديگر در غرب ايران کنوني به ميان نيامده است. چه رسد به آنکه وجود رابطه بين اين قلعه ضحاک شرقي (قلعه باميان) با قلعه ضحاک غربي [واقع در شهرستان هشترود آذربايجان شرقي] بخش مرکزي دهستان عليآباد، مورد بررسي قرار گرفته باشد.
بيهيچ دودلي، در سرزمينهاي جدا شده از پيکر ايران از اينگونه قلعهها، دژها، باروها و ارگها باز هم وجود دارد که اگر در مورد آنها پژوهش شود نکات بسياري از تاريخ و فرهنگ ايران بزرگ روشن خواهد شد. در اين کار، ايفاي نقش اصلي را بايد از باستانشناسان و تاريخدانان کشورمان، که بسياري از آنها داراي دانش و آگاهيهايي جهانشمول هستند، انتظار داشت. و البته اينان هنگامي ميتوانند در اين راه گام نهند که از پشتيباني دستگاههاي دولتي برخوردار باشند.