نامها، نخست با خون نوشته شد بر جايها « نام خليج فارس»
- توضیحات
- دسته: خلیج فارس
- منتشر شده در پنج شنبه, 16 مرداد 1393 12:11
- بازدید: 362
عبدالله مرادعلي بيگي
ايرانيان چون در فلات ايران مستقر گشتند، جايجاي اين پهندشت فراز آمده (فلات بزرگ ايران)، كوهها،دشتها، رودها، درهها و درياهاي آن، در همهجا، نام دودهها و تيرههاي قوم بزرگ ايراني را بر خود گرفت و قلمروي جغرافيايي زيست بوم هر دودماني از اين قوم، با نامورجاوند همان دودمان شناخته گشت.
از همان هنگام نيز تاريخ، گسترهي بزرگ قلمروي جغرافيايي زيست بوم مشترك همهي اين دودهها و تيرهها را يك جا «ايران» نام كرد. اين نامگذاري ممكن نشد، مگر با ايثار خونهاي بسيار از سوي همهي دودهها و تيرههاي قوم بزرگ ايراني.
بعدها، به دوران جهانسالاري دودمان هخامنشي، يعني در دوران وحدت و يگانگي جامعهي بزرگ دودمانهاي ايراني، آن نامهاي بايسته، بر سنگ نوشته ها جاودان گرديد. تا قلمروي نياخاك ايرانيان از ديگران شناخته گردد و مرزهاي آن از هر سو، مرز « ايران» باشد با « انيران».
آن نامهاي بر سنگ نوشته كه ثبت دفتر تاريخ است، سند مالكيت ملت ايران است بر گوشهگوشهي نياخاكي كه نام دودههاي ايراني, از؛ اراني، آذري، كرد، فارس، پشتون، تاجيك، كوچ، بلوچ، … را بر خود دارد.
از جملهي آن نامهاي ورجاوند كه بر سنگ نوشتهها، جاودان گشته تا هر زمان سند زندهي تاريخ باشد بر حقانيت حضور تاريخي و حاكميت ملي ايرانيان، نام پرشكوهي «درياي پارس» و «خليج فارس» است.
داريوش بزرگ، شاهنشاه هخامنشي، پس از كندن آبراههاي (ترعه) كه درياي سرخ را از طريق رود نيل به درياي مديترانه متصل ميساخت، در سنگ نوشتهاي كه به فرمان او در كنار اين آبراه نصب گرديد(1)، در بند سوم اين سنگنوشته، از درياي پارس اينگونه ياد ميكند: «داريوش شاه ميگويد؛من پارسي هستم، از پارس، مصر را گرفتم. فرمان كندن اين ترعه را دادم، از رودخانهاي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس ميآيد (درايه : تيه : هچا : پارسا : آييتي). پس اين ترعه كنده شد. چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر، از وسط اين ترعه به سوي پارس روانه شدند، چنانكه ميل من بود.»(2)
بهجز شاهنشاه هخامنشي،تمام مورخان، جغرافيدانان و نقشهنگاران باستان، از يوناني و رومي (انيراني)، هنگام نام بردن از درياي جنوبي ايران، آن را با نام درياي پارس ياد كردهاند.
از جمله؛ « هكاتوس ميلتي» (Hakataios Milesios / 473-549 پم)، اراتوستن (Eratosthenes / 195-347 پم)،« استرابون »
(Strabon/ نيمه نخست قرن اول ميلادي)، معروف به پدر جغرافيا، « كلوديوس پتوله مااوس» (Claudius Ptole Maeus/ قرن دوم ميلادي)، معروف به« بطلميوس» معروفترين جغرافيدان عصر باستان و ديگر جغرافيدانان آن دوران، همه در نقشههاي جهاننماي خود، اين دريا را با نام « سينوس پرسيكوس» (Sinus Persicus) مشخص ساختهاند.(3)
در زبان لاتين « سينوس پرسيكوس» يعني « خليج فارس». باز در زبان لاتين گاه نام درياي جنوبي ايران را « ماره پرسيكوم» (Mare Persicum) ثبت كردهاند كه به معناي «درياي پارس» ميباشد.(4)
در عصر شاهنشاهان اشكاني و سپس ساساني، سراسر سرزمينهاي ساحلي پيرامون خليجفارس و جزاير آن، از سوي دولت مركزي در قلمروي فرماندهي و اداري حكمدانان پارس قرار داشت. از اينرو گاه مورخان رومي و يوناني درياي جنوبي ايران را يك درياچه داخلي پارسي قلمداد ميكردند.
چنانكه: «كوين توس كورسيوس روفوس» (Quintus Curtius Rutus) مورخ رومي كه در قرن اول ميلادي ميزيست،اين دريا را به زبان لاتين « اكواروم پرسيكو» (Aquarum Persico)؛ يعني « آبگير پارس» خوانده است.(5)
« فلاويوس آريانوس» (Flavius Arrianus) معروف به « آريان» مورخ يوناني كه در قرن دوم ميلادي ميزيست در كتاب تاريخ خود « آنابازيس» (Anabasis) نام درياي جنوبي ايران را «ّپرسيكون كااي تاس» (Persikon kaitas) نوشته است كه به معني «خليج فارس» است.
در دوران اسلامي، تمام مورخان و جغرافينگاران مسلمان، چه ايراني و چه عرب، در آثار تاريخي و جغرافيايي خود، نام درياي جنوبي ايران را « بحر فارس» و « خليج فارس» نوشتهاند.
از جمله در قرنهاي سوم و چهارم هجري: « ابن فقيه همداني» در « مختصر كتاب البلدان»، « ابن رسته» در « الاعلاق النفيسه»، « ابن خردادبه» در « المسالك و الممالك»، « بزرگ شهريار رام هرمزي» در « عجايب الهند»، « استخري» در « مسالك الممالك»، «ابوزيد بلخي» در « صُوَر الاقاليم»، « مسعودي» در « مروج الذهب و معادن الجوهر» و نيز در كتاب ديگرش « التنبيه الاشراف»، « ابن حوقل» در « صوره الارض»، « مقدسي شامي» در « احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم» و ...
در قرنهاي پنجم و ششم هجري؛ « ابوريحان بيروني» در « التفهيم»و نيز در كتاب ديگرش « قانون مسعودي»، « ابن بلخي» در «فارسنامه» و ...
در قرنهاي هفتم، هشتم و نهم هجري؛ « زكريا محمد قزويني» در « آثار البلاد و اخبار العباد»، « ياقوت حموي» در «معجمالبلدان»، « ابوالفداء» در « تقويم البلدان»، « ابن بطوطه» در « ٍسفرنامه ابن بطوطه»، « حمدالله مستوفي» در « نزهه القلوب»، » احمدقلقشندي» در « صبح الاعشي في كتابه الانشاء» و ...(6)
در عصر ما نيز، مورخان صاحب نام عرب،از جمله « جرجي زيدان» در اثر مشهور تاريخي خود «تاريخ تمدن اسلامي» بر نام « خليج فارس»براي آبهاي جنوبي ايران تاكيد دارد.
بايد توجه داشت كه تا قرن دهم هجري، در نزد غالب مورخان و جغرافي دانان مسلمان، پهنهي « درياي پارس» بسي وسيعتر از «خليج فارس»بوده و گسترهي آبهاي آن همهي درياها، خليجهاي پيرامون شبه جزيره عرب را شامل ميشده است. به طوري كه در اكثر آثار تاريخي و جغرافيايي اين دوران، درياي سرخ (درياي فلزوم)، خليج عدن، درياي عرب، درياي مكران و خليج فارس، همه از زبانههاي درياي بزرگ پارس شمرده شدهاند.
چنانكه گفته شد، جرجي زيدان در تاريخ تمدن اسلامي، ضمن تاكيد بر نام « خليج فارس» اين معني را اينگونه بيان ميكند: درياي فارس نزد آنان (جغرافيدانان متقدم عرب [و ايراني]) همهي آب هايي كه سرزمينهاي عرب از مصب آب دجله در عراق تا ايله [در ساحل درياي سرخ] را دربر ميگيرد، احاطه ميكند و شامل همهي آنهايي بود كه ما اكنون آنها را به عنوان خليجفارس، درياي عرب، خليج عدن، درياي سرخ و خليج عقبه ميشناسيم.(7)
پانوشتهها:
1- اين سنگ نوشته كه بر سنگ خاراي سرخ رنگ كنده شده، هنگام كندن كانال سوئز در 33 كيلومتري آن كشف گرديد و به ابعاد 71×167 سانتيمتر است.
2- فرمانهاي شاهنشاهان هخامنشي ـ تاليف رلف نارمن شارپ
3- نقشههاي جغرافيايي و اسناد تاريخي ـ دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي با همكاري مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي سحاب ـ تهران 1368 و نيز مجموعه مقالات خليجفارس، نام خليجفارس، محمد جواد مشكور ـ ص 12 ـ دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي ـ تهران 1369
4- همان
5- همان
6- همان
7- كشورها و مرزها در منطقه ژيوپليتيك خليجفارس ـ پيروز مجتهدزاده ـ ترجمه و تنظيم حميدرضا ملكمحمدي نوري ـ ص 25 و 26 ـ دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي ـ تهران 1373