نقدي بر «جهان نماي تاريخ ايران»
- توضیحات
- دسته: کتابشناخت
- منتشر شده در پنج شنبه, 16 مرداد 1393 17:25
- بازدید: 297
ماهنامه خواندنی : شماره 72 - امرداد و شهریور 91
ديرگاهي نيست تا کتابي ارزشمند، در زمينهي تاريخ و تمدن ايران، با چاپي
بسيار نفيس، از سوي انتشارات سمرقند روانهي بازار شده است به نام
«جهاننماي تاريخ ايران»، اين کتاب دستآورد پژوهشي بزرگ و مستند است که به
دست نويسنده و پژوهشگر فرهنگ و تمدن ايران دکتر هوشنگ طالع انجام گرفته
است. کتاب داراي چند بخش است و يک پيشگفتار که در آن دربارهي چگونگي
شکلگيري ايران بزرگ : آريانا، ايرانا، ايران، به گونهاي کاملا مستند و
علمي سخن رفته است.
در بخش يکم با ايران کهن روبهرو ميشويم که از چگونگي جايگزين شدن ايرها
يا ايرانيها در ايرانويج آغاز ميشود، پس به کوچ ايرانيان از ايرانويج
به درون فلات ايران ميپردازد و سپس با زمانشناسي يا هنگامشناسي تاريخ
ايران ممکن ادامه يافته تابه بنيادگذاري نخستين دولت ايراني و خاندانهاي
شاهنشاهي ايران در دوران کهن ميرسد و سرانجام با روشنگري چگونگي گسل دولت
فراگير ملي پايان مييابد.
بخش دوم از بنيادگذاري دولت ماد تا فروپاشي ساسانيان را دربر ميگيرد.
بخش سوم از فروپاشي ساسانيان تا برآمدن شاهنشاهي صفويان.
بخش چهارم از بازسازي دولت فراگير ملي صفويان تا قاجاريه را بيان ميکند و
در بخش پنجم دربارهي تجزيههاي خونبار سرزمينهاي ايران از تجزيهي قفقاز
تا تجزيهي بحرين را بررسي مينمايد.
کتاب به جز اين گفتارها در برگيرندهي 29 نقشهي جغرافيايي است که سرزمين
ايران را از پادشاهي پيشداديان تا شاهنشاهي قاجاريه نشان ميدهد و همهي
اين نقشهها که به گونهاي بسيار نفيس به چاپ آمدهاند گسترهي ايرانزمين
را در دورههاي گوناگون تاريخ به نمايش ميگذارد و خواننده و بينندهي کتاب
با نگاهي ژرف به اين نقشهها ميتواند وسعت و گسترهي سرزمين ايران بزرگ
را در دورههاي گوناگون تاريخ بررسي نمايد و ايالتهاي ايران و شهرهاي
آبادان همهي روزگاران ايران را در اين نقشهها به روشني ببيند.
کتاب تکيهاي بسيار آگاهانه بر دولتهاي فراگير ملي ايران در درازاي تاريخ
دارد و به گونهاي بخشبنديهاي کتاب، هر کدام با روي کار آمدن يا فروپاشي
دولتهاي فراگير ملي آغاز يا پايان مييابد؛ مانند دولت فراگير مادها،
اشکانيان، صفويه، به زبان ديگر سلسلههايي که توانستند اتحاد ملي همهي
ايرانيان را در سراسر ايرانزمين يا ايران بزرگ فراهم آورده و يک دولت
مقتدر ملي در سراسر نياخاک ايرانيان پديد آورده و ايجاد کنند، سرآغاز يا
پايان بخش يک دورهي بزرگ تاريخي به شمار ميآيند. چراکه از همپاشي
سرزمينهاي ايراني يا جداسازي آنها از يکديگر به سبب آفندها و تهاجمهاي
بيگانگان در سراسر تاريخ ايران رخ داده است و بسيار پيشآمده که بخشهايي
از سرزمين ما، به اشغال اقوام مهاجم درآمده و همميهنان ما که در آن بخش از
ايرانزمين ميزيستند به زير چيرگي و سلطه آن قوم مهاجم درميآمدند و
خراجگزار آنان ميگرديدند، از اينرو در اين کتاب بر آن سلسلههايي که
توانستند يک دولت فراگير ملي در ايران بزرگ پديد آورند و اتحاد ملي همهي
ايرانيان را فراهم کرده، بخشهاي اشغال شدهي سرزمين ما را از چنگ بيگانگان
و انيران رها سازند، تاکيد شده است.
نکتهي ديگر آن که پس از باز شدن پاي بيگانگان باختري به خاورزمين و آسيا و
روبهرو شدن آنان با فرهنگ و تمدنگرانسنگ اين سوي زمين به ويژه ايران،
باختريان در پي آن برآمدند تا نهتنها به اين سرزمينها دستاندازي کنند و
آنها را مستعمرهي خويش سازند که به فرهنگ و تاريخ و تمدن اينان نيز چنگ
انداخته و تا آنجا که بتوانند هويت فرهنگ و تاريخي را از اين ملتها
بزدايند.
مگر فيلسوفان و فرزانگان يونان از ديرباز و هم پس از اسلام نيز با هنر و
فلسفه و فرزانش ايرانيان آشنا نبودند؟ تا آنجا که ميدانيم پير بلخ حضرت
مولانا زبان يوناني ميدانستهاند و ميدانيم که افلاتون به نوشتهي خودش
در ايالت خوارزم ايران دانش آموخته. بسيار سخنهاي ديگر که بازگفتنش، اين
جستار را به درازا ميکشاند، اما سخن بر سر آن است که از آن زمان که اروپا
به دژانديشي استعمارگري پرداخت به ويژه در دورهي جنگهاي چليپايي [صليبي]
بيش از پيش با فرهنگ و تمدن ايران آشنا شد و بسيار کتابها و نسخههاي خطي
ايران که به اروپا رفت و چشم آنان را به روي فرهنگ و تمدن ايران باز کرد که
خود زمينهي نوزايي فرهنگي در اروپا شد و اين نوزايي مدار و پا نيازهايي
را در آن سرزمينها پديد آورد که زمينهساز استعمارگري آنان گرديد و براي
مستعمره کردن کشورهاي متمدن آسيايي بايد نخست از آنها هويتزدايي ميشد که
اين کار به دست مستشرقان دستنشاندهي استعمار صورت پذيرفت که اينان چهها
که با فرهنگ و تاريخ و تمدن ما به عنوان «شرقشناسي» نکردند و چگونه
همهي تلاش خود را بر آن نهادند که تا آنجا که بتوانند تاريخ و فرهنگ و
تمدن ما را يا تحريف کنند يا منکر آن شوند يا آن را وارونه جلوه دهند و تا
آنجا که توانستند تاريخ چندهزار سالهي کهن ايران را افسانه، قصه، روايت،
و داستان تلقي کردند و آن را بيارزش و «غيرعلمي» نماياندند که پيآمد آن
همه تلاش، تحميل تاريخ 2500 ساله به ملت ايران بود، در حالي که بر پايهي
بسياري از اسناد و مدارک تاريخي که به ما رسيده و نويسندهي آگاه اين کتاب
نيزبا پژوهشي مستند آن را نشان دادهاند. سلسلههاي پادشاهي پيشداديان و
کيانيان يک واقعيت مستند تاريخي است.
نويسنده آگاهانه و به روشني بر پايهي اسناد و مدارک به خوانندهي کتاب
مينماياند که ايرانيان طي يک دورهي 1800 ساله به تدريج از ايرانويج که
در بخشهاي شمالي خراسان بزرگ جاي داشته به درون نجد ايران کوچ کردند و کوچ
ايرها يا ايرانيان از ايرانويج به درون فلات ايران طي سه دوره و پس از
فرجامين دورههاي يخبندان روي داده است که براي اثبات اين سخن، نويسنده از
منابع تاريخي، اطلسهاي معتبر جغرافيايي، اقليمشناسي کهن ايران بهره
گرفته است و همهي اين منابع کاملا علمي و مستند را با اوستا و شاهنامه
برابر نهاده و مطابقت نموده است تا آنجا که بر بنياد پژوهشهاي تقويم و
تاريخ ايران و ديگر منابع تاريخي، توانسته است که زمان دقيق دولتهاي ملي
پيشداديان، فريدونيان و کيانيان و زمانهاي پادشاهي هر کدام از پادشاهان
اين سلسلهها را تعيين نموده و با اشاره به کشفيات و دستآوردهاي دانش
باستانشناسي و تطبيق آنها با دورههاي گوناگون تاريخ بسيار کهن ايران، آن
زمانها و دورهها را به دست آورد.
بر اين پايه جستارهاي تاريخي کتاب بر بنياد سه تاريخ يا سه تقويم سامان
يافته است دورهي پيش از زرتشت ، دوره پس از ميلاد زرتشت ، دوره پيش از
ميلاد (مسيح) دوره پس از ميلاد ، دوره پيش از هجرت پيامبر و پس از هجرت
پيامبر که با برابر نهادن اين سه تاريخ و تقويم و تطبيق آنها با
دستآوردهاي باستانشناسي کهن ايران، همچون شهر سوخته و... تاريخ و تمدن
پيشداديان، فريدونيان و کيانيان فراچنگ آمده است. مگر ميشود تنها گروهي از
مردم، در يک شهر يا در يک بخش که تمدن آنها را به نام مثلا تپهي زيويه
يا چغازنبيل يا مارليک و... معرفي ميکنند بتوانند به چنان تمدن درخشاني
برسند که مثلا چشم مصنوعي بسازند؟!
بينديشيم که همهي اين به اصطلاح تپههاي باستاني در سراسر ايران امروز و
بيرون از مرزهاي ايران امروزي – در همهي ايران بزرگ يا ايران تاريخي – هم
زمانند و بينديشيم که براي مثال فلان تپهي تاريخي در گيلان که آثار
درخشاني از آن به دست مي آيد، از نظر تاريخي متعلق به 5 هزار سال پيش است،
تپهاي ديگر براي مثال در کردستان يا لرستان که آثار درخشاني از فرهنگ و
تمدن از آن به دست ميآيد ، آن هم متعلق به 5 هزار سال پيش است و تپهها و
شهرها و منطقههاي ديگر باستانشناسي که بسياري از آنها متعلق به 8 هزار، 7
هزار، 6 هزار، 5 هزار و... سال پيش هستند و همهي اينها از نظر زماني با
هم مطابقت دارند. اين نشان ميدهد که در سراسر ايران «همزمان» تاکيد
ميکنم که «همزمان» با تمدن و فرهنگ و دانشي پيشرفته وجود داشته است که
اگر اينها را کنار هم بگذاريم و با دانش اخترشناسي و تقويم و تاريخ و
اسناد و مدارک تاريخي و ديگر منابع باستاني تطبيق دهيم، تمدن و فرهنگ و
دانش ايرانيان در دورههاي پيشدادي و فريدوني و کياني به دست ميآيد.
بيگمان همهي اين مناطق باستانشناسي که امروز تنها به نام يک تمدن محلي!!
خوانده ميشوند با هم در پيوند تنگاتنگ فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي و
اجتماعي و علمي بودهاند. همهي اينها را اگر کنار هم بگذاريم نشانگر
وجود يک دولت مقتدر ملي و يک ملت آگاه و فرهنگآفرين است.
تمدن هليل رود يعني چه؟ تمدن زيويه يعني چه؟ تمدن سيلک يعني چه؟ مگر چند
هزار نفر در يک منطقه، بيهيچ وابستگي به دانش ديگر همميهنان خود
ميتوانند تمدني درخشان پديد آورند؟ براي مثال چگونه ميتوانند به توان
ساختن کارخانهي ذوب مس شهداد (کرمان) دست يابند؟ و با افسوس مستشرقين در
خدمت استعمار براي ما تاريخي را جعل کردند و به ما تحميل نمودند که راستين
نيست تاريخي بيگانه ساخته و با هدف هويتزدايي و تحريف تاريخ ملي ايران است
و کوچک نمودن و کوچک نماياندن تاريخ و فرهنگ و تمدن درخشان اين
نياخاکگرامي.
نقدي بر «جهان نماي تاريخ ايران»
ماهنامه خواندنی : شماره 72 - امرداد و شهریور 91
ديرگاهي نيست تا کتابي ارزشمند، در زمينهي تاريخ و تمدن ايران، با چاپي
بسيار نفيس، از سوي انتشارات سمرقند روانهي بازار شده است به نام
«جهاننماي تاريخ ايران»، اين کتاب دستآورد پژوهشي بزرگ و مستند است که به
دست نويسنده و پژوهشگر فرهنگ و تمدن ايران دکتر هوشنگ طالع انجام گرفته
است. کتاب داراي چند بخش است و يک پيشگفتار که در آن دربارهي چگونگي
شکلگيري ايران بزرگ : آريانا، ايرانا، ايران، به گونهاي کاملا مستند و
علمي سخن رفته است.
در بخش يکم با ايران کهن روبهرو ميشويم که از چگونگي جايگزين شدن ايرها
يا ايرانيها در ايرانويج آغاز ميشود، پس به کوچ ايرانيان از ايرانويج
به درون فلات ايران ميپردازد و سپس با زمانشناسي يا هنگامشناسي تاريخ
ايران ممکن ادامه يافته تابه بنيادگذاري نخستين دولت ايراني و خاندانهاي
شاهنشاهي ايران در دوران کهن ميرسد و سرانجام با روشنگري چگونگي گسل دولت
فراگير ملي پايان مييابد.
بخش دوم از بنيادگذاري دولت ماد تا فروپاشي ساسانيان را دربر ميگيرد.
بخش سوم از فروپاشي ساسانيان تا برآمدن شاهنشاهي صفويان.
بخش چهارم از بازسازي دولت فراگير ملي صفويان تا قاجاريه را بيان ميکند و
در بخش پنجم دربارهي تجزيههاي خونبار سرزمينهاي ايران از تجزيهي قفقاز
تا تجزيهي بحرين را بررسي مينمايد.
کتاب به جز اين گفتارها در برگيرندهي 29 نقشهي جغرافيايي است که سرزمين
ايران را از پادشاهي پيشداديان تا شاهنشاهي قاجاريه نشان ميدهد و همهي
اين نقشهها که به گونهاي بسيار نفيس به چاپ آمدهاند گسترهي ايرانزمين
را در دورههاي گوناگون تاريخ به نمايش ميگذارد و خواننده و بينندهي کتاب
با نگاهي ژرف به اين نقشهها ميتواند وسعت و گسترهي سرزمين ايران بزرگ
را در دورههاي گوناگون تاريخ بررسي نمايد و ايالتهاي ايران و شهرهاي
آبادان همهي روزگاران ايران را در اين نقشهها به روشني ببيند.
کتاب تکيهاي بسيار آگاهانه بر دولتهاي فراگير ملي ايران در درازاي تاريخ
دارد و به گونهاي بخشبنديهاي کتاب، هر کدام با روي کار آمدن يا فروپاشي
دولتهاي فراگير ملي آغاز يا پايان مييابد؛ مانند دولت فراگير مادها،
اشکانيان، صفويه، به زبان ديگر سلسلههايي که توانستند اتحاد ملي همهي
ايرانيان را در سراسر ايرانزمين يا ايران بزرگ فراهم آورده و يک دولت
مقتدر ملي در سراسر نياخاک ايرانيان پديد آورده و ايجاد کنند، سرآغاز يا
پايان بخش يک دورهي بزرگ تاريخي به شمار ميآيند. چراکه از همپاشي
سرزمينهاي ايراني يا جداسازي آنها از يکديگر به سبب آفندها و تهاجمهاي
بيگانگان در سراسر تاريخ ايران رخ داده است و بسيار پيشآمده که بخشهايي
از سرزمين ما، به اشغال اقوام مهاجم درآمده و همميهنان ما که در آن بخش از
ايرانزمين ميزيستند به زير چيرگي و سلطه آن قوم مهاجم درميآمدند و
خراجگزار آنان ميگرديدند، از اينرو در اين کتاب بر آن سلسلههايي که
توانستند يک دولت فراگير ملي در ايران بزرگ پديد آورند و اتحاد ملي همهي
ايرانيان را فراهم کرده، بخشهاي اشغال شدهي سرزمين ما را از چنگ بيگانگان
و انيران رها سازند، تاکيد شده است.
نکتهي ديگر آن که پس از باز شدن پاي بيگانگان باختري به خاورزمين و آسيا و
روبهرو شدن آنان با فرهنگ و تمدنگرانسنگ اين سوي زمين به ويژه ايران،
باختريان در پي آن برآمدند تا نهتنها به اين سرزمينها دستاندازي کنند و
آنها را مستعمرهي خويش سازند که به فرهنگ و تاريخ و تمدن اينان نيز چنگ
انداخته و تا آنجا که بتوانند هويت فرهنگ و تاريخي را از اين ملتها
بزدايند.
مگر فيلسوفان و فرزانگان يونان از ديرباز و هم پس از اسلام نيز با هنر و
فلسفه و فرزانش ايرانيان آشنا نبودند؟ تا آنجا که ميدانيم پير بلخ حضرت
مولانا زبان يوناني ميدانستهاند و ميدانيم که افلاتون به نوشتهي خودش
در ايالت خوارزم ايران دانش آموخته. بسيار سخنهاي ديگر که بازگفتنش، اين
جستار را به درازا ميکشاند، اما سخن بر سر آن است که از آن زمان که اروپا
به دژانديشي استعمارگري پرداخت به ويژه در دورهي جنگهاي چليپايي [صليبي]
بيش از پيش با فرهنگ و تمدن ايران آشنا شد و بسيار کتابها و نسخههاي خطي
ايران که به اروپا رفت و چشم آنان را به روي فرهنگ و تمدن ايران باز کرد که
خود زمينهي نوزايي فرهنگي در اروپا شد و اين نوزايي مدار و پا نيازهايي
را در آن سرزمينها پديد آورد که زمينهساز استعمارگري آنان گرديد و براي
مستعمره کردن کشورهاي متمدن آسيايي بايد نخست از آنها هويتزدايي ميشد که
اين کار به دست مستشرقان دستنشاندهي استعمار صورت پذيرفت که اينان چهها
که با فرهنگ و تاريخ و تمدن ما به عنوان «شرقشناسي» نکردند و چگونه
همهي تلاش خود را بر آن نهادند که تا آنجا که بتوانند تاريخ و فرهنگ و
تمدن ما را يا تحريف کنند يا منکر آن شوند يا آن را وارونه جلوه دهند و تا
آنجا که توانستند تاريخ چندهزار سالهي کهن ايران را افسانه، قصه، روايت،
و داستان تلقي کردند و آن را بيارزش و «غيرعلمي» نماياندند که پيآمد آن
همه تلاش، تحميل تاريخ 2500 ساله به ملت ايران بود، در حالي که بر پايهي
بسياري از اسناد و مدارک تاريخي که به ما رسيده و نويسندهي آگاه اين کتاب
نيزبا پژوهشي مستند آن را نشان دادهاند. سلسلههاي پادشاهي پيشداديان و
کيانيان يک واقعيت مستند تاريخي است.
نويسنده آگاهانه و به روشني بر پايهي اسناد و مدارک به خوانندهي کتاب
مينماياند که ايرانيان طي يک دورهي 1800 ساله به تدريج از ايرانويج که
در بخشهاي شمالي خراسان بزرگ جاي داشته به درون نجد ايران کوچ کردند و کوچ
ايرها يا ايرانيان از ايرانويج به درون فلات ايران طي سه دوره و پس از
فرجامين دورههاي يخبندان روي داده است که براي اثبات اين سخن، نويسنده از
منابع تاريخي، اطلسهاي معتبر جغرافيايي، اقليمشناسي کهن ايران بهره
گرفته است و همهي اين منابع کاملا علمي و مستند را با اوستا و شاهنامه
برابر نهاده و مطابقت نموده است تا آنجا که بر بنياد پژوهشهاي تقويم و
تاريخ ايران و ديگر منابع تاريخي، توانسته است که زمان دقيق دولتهاي ملي
پيشداديان، فريدونيان و کيانيان و زمانهاي پادشاهي هر کدام از پادشاهان
اين سلسلهها را تعيين نموده و با اشاره به کشفيات و دستآوردهاي دانش
باستانشناسي و تطبيق آنها با دورههاي گوناگون تاريخ بسيار کهن ايران، آن
زمانها و دورهها را به دست آورد.
بر اين پايه جستارهاي تاريخي کتاب بر بنياد سه تاريخ يا سه تقويم سامان
يافته است دورهي پيش از زرتشت ، دوره پس از ميلاد زرتشت ، دوره پيش از
ميلاد (مسيح) دوره پس از ميلاد ، دوره پيش از هجرت پيامبر و پس از هجرت
پيامبر که با برابر نهادن اين سه تاريخ و تقويم و تطبيق آنها با
دستآوردهاي باستانشناسي کهن ايران، همچون شهر سوخته و... تاريخ و تمدن
پيشداديان، فريدونيان و کيانيان فراچنگ آمده است. مگر ميشود تنها گروهي از
مردم، در يک شهر يا در يک بخش که تمدن آنها را به نام مثلا تپهي زيويه
يا چغازنبيل يا مارليک و... معرفي ميکنند بتوانند به چنان تمدن درخشاني
برسند که مثلا چشم مصنوعي بسازند؟!
بينديشيم که همهي اين به اصطلاح تپههاي باستاني در سراسر ايران امروز و
بيرون از مرزهاي ايران امروزي – در همهي ايران بزرگ يا ايران تاريخي – هم
زمانند و بينديشيم که براي مثال فلان تپهي تاريخي در گيلان که آثار
درخشاني از آن به دست مي آيد، از نظر تاريخي متعلق به 5 هزار سال پيش است،
تپهاي ديگر براي مثال در کردستان يا لرستان که آثار درخشاني از فرهنگ و
تمدن از آن به دست ميآيد ، آن هم متعلق به 5 هزار سال پيش است و تپهها و
شهرها و منطقههاي ديگر باستانشناسي که بسياري از آنها متعلق به 8 هزار، 7
هزار، 6 هزار، 5 هزار و... سال پيش هستند و همهي اينها از نظر زماني با
هم مطابقت دارند. اين نشان ميدهد که در سراسر ايران «همزمان» تاکيد
ميکنم که «همزمان» با تمدن و فرهنگ و دانشي پيشرفته وجود داشته است که
اگر اينها را کنار هم بگذاريم و با دانش اخترشناسي و تقويم و تاريخ و
اسناد و مدارک تاريخي و ديگر منابع باستاني تطبيق دهيم، تمدن و فرهنگ و
دانش ايرانيان در دورههاي پيشدادي و فريدوني و کياني به دست ميآيد.
بيگمان همهي اين مناطق باستانشناسي که امروز تنها به نام يک تمدن محلي!!
خوانده ميشوند با هم در پيوند تنگاتنگ فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي و
اجتماعي و علمي بودهاند. همهي اينها را اگر کنار هم بگذاريم نشانگر
وجود يک دولت مقتدر ملي و يک ملت آگاه و فرهنگآفرين است.
تمدن هليل رود يعني چه؟ تمدن زيويه يعني چه؟ تمدن سيلک يعني چه؟ مگر چند
هزار نفر در يک منطقه، بيهيچ وابستگي به دانش ديگر همميهنان خود
ميتوانند تمدني درخشان پديد آورند؟ براي مثال چگونه ميتوانند به توان
ساختن کارخانهي ذوب مس شهداد (کرمان) دست يابند؟ و با افسوس مستشرقين در
خدمت استعمار براي ما تاريخي را جعل کردند و به ما تحميل نمودند که راستين
نيست تاريخي بيگانه ساخته و با هدف هويتزدايي و تحريف تاريخ ملي ايران است
و کوچک نمودن و کوچک نماياندن تاريخ و فرهنگ و تمدن درخشان اين
نياخاکگرامي.
نويسندهي آگاه اين کتاب با پشتگرمي به اسناد و مدارک تاريخي و تطبيق
آنها با تقويم و تاريخ کهن ايران و با بهره گرفتن از دانش اقليمشناسي کهن
ايران، توانسته است که دورههاي گوناگون تاريخ کهن ايران و زمان دقيق
آنها را روشن نمايد و گامي بسيار بزرگ در راستاي نشان دادن بزرگي ملت
ايران بردارد که اميد در آينده در اين زمينه به کاميابيهاي بيشتر و
بزرگتر دست يابد تا حقيقت تاريخ ملي ايران و فرهنگ و تمدن درخشان
ايرانزمين بر جهانيان بيشتر آشکار گردد که ايدون باد.
خرداد 1391
نويسندهي آگاه اين کتاب با پشتگرمي به اسناد و مدارک تاريخي و تطبيق
آنها با تقويم و تاريخ کهن ايران و با بهره گرفتن از دانش اقليمشناسي کهن
ايران، توانسته است که دورههاي گوناگون تاريخ کهن ايران و زمان دقيق
آنها را روشن نمايد و گامي بسيار بزرگ در راستاي نشان دادن بزرگي ملت
ايران بردارد که اميد در آينده در اين زمينه به کاميابيهاي بيشتر و
بزرگتر دست يابد تا حقيقت تاريخ ملي ايران و فرهنگ و تمدن درخشان
ايرانزمين بر جهانيان بيشتر آشکار گردد که ايدون باد.
خرداد 1391