شناسه های جغرافيايی ايران را به دور نيندازيم !
- توضیحات
- دسته: ایران پژوهی
- منتشر شده در شنبه, 17 ارديبهشت 1401 23:15
- نوشته شده توسط مدیر ایران بنیاد
- بازدید: 185
دکتر داریوش افروز اردبیلی
ديگر شدن نامهاي جغرافيايي، در گذر زمان، به آرامي و بارها، روي داده است و براي نمونه، بيهق به سبزوار، خبوشان به قوچان، رودخانه آماردوس (مردوس) به قزل اوزن، کوه سرخاب تبريز به عينالي، رود شوراب تبريز به آجي چاي، رود اندراب اردبيل به باليقلوچاي، ... ديگرشدهاند. اما، در دورهي پهلوي نخستين، گردانندگان فرهنگي آن دوره، شمار کمابيش بسياري از نامهاي جغرافيايي را ديگرکردند؛ براي نمونه ترشيز به کاشمر، تون به فردوس، اورميه به رضائيه، بندرانزلي به بندر پهلوي، قمشه به شهرضا، دهخوارقان به آذرشهر، گه Geh (به معني گرم ) به نيک شهر، دزدآب به زاهدان... ديگر شدند.
پس از خيزش سال 1357، ديگرکردن نامهاي جغرافيايي، شتابي فزاينده گرفت و براي نمونه، بندرشاهي به بندر ترکمن، علمدار گرگر به هادي شهر، سنگسر به مهدي شهر، سدهي سپاهان به خميني شهر، کهک به نوفل لوشاتو، رغاسان گناباد به رجايي شهر، بخشي از تبرستان کهن به استان گلستان، کرمانشاه به باختران که البته، پس از گذشت چند ده سال، اين يکي به جاي نخستين بازگشت، سنجبد خلخال به کوثر، نيز شمار بسيارگستردهاي از نامهاي کويها وخيابانها درشهرهاي گوناگون به نامهاي تازه ديگر شدند.
دراين گفتار، با شکافتن يکي از نامهاي جغرافيايي به دور افکنده وکمابيش فراموش شده، ميخواهيم نشان دهيم که نامهاي باستاني، شناسنامههاي بسيار ارزشمند جايها هستند و نابود کردن و از ميان بردن آگاهانهي آنها، آسيب جانکاهي به فرهنگ کشور ميزند.
اما، نام «خياو» چه ريشه و معنايي دارد؟
در زبان پهلوي ، «خوي» با تلفظ « خووي» khuay به معني چشمه و آب ميباشد؛ عرق تن را هم خوي ميگفتند؛ براي نمونه، در اين سرودهها، خوي به معني عرق تن است:
چو شيـران به کشتـي بر آويختند؛ ز تنها، خوي و خون همي ريختند
تن از خوي پر آب و دهان پرزخاک؛ زبان گشته از تشنگي چاک چاک
(شاهنامه ـ رزم رستم و سهراب)
خوي به گونهي کوتاه شدهي «خي» به معني آب، در شماري از واژهها برجاي مانده است؛ براي نمونه، در خيو khiu( =خدو = آب دهان) ، خيس ( آنچه که تر شده باشد. )، خيار ( ميوهي آبدار) ، خيرو ( گونهاي از گل ختمي که سرخ و سفيد ميباشد ؛ گل شب بو، گل هميشه بهار فرهنگ معين پيداست از آنجا که اين گل، در زمينهاي آبناک ميرويد، چنين نامي گرفته است. خويد با تلفظ kheed ، غله سبز که هنوز نرسيده؛ قصيل خيابان راه گشاده و همواري که براي آمد و شد در باغ سازند و کنارههاي آن را گل کاري کنند؛ نيز، راه گشاد و هموار در شهر فرهنگ معين پيداست که اگر کنارههاي راه را گل کاري کنند، ناگزير جوي آب درکنارههاي راه باشد و واژه خيابان از همين جا بر آمده است و نيز واژههاي ديگر از اين دست!
خي و خوي،در نامهاي جغرافيايي چندي نيز ديده مي شوندو نامهاي خيبر دزفول ( خيبر =کنارچشمه ) ،خينه ياسوج،بيدخيري سيرجان (بيد= نام درخت ، خي = چشمه ، ري = پسوند جايگاه ) ،ده خير شاهرود،خيج شاهرود،خيوه (از شهرهاي خوارزم کهن که اکنون درکشور ازبکستان جاي دارد. ) خوي آذربايجان غربي،خوي نراو کليبر از اين دست نامها هستند.
نام خياو که در گويش بومي خيو khiyo خوانده ميشود. نيز از اين دست نامهاست که از دو بخش « خي = چشمه» و « او» av يا « و o =آب » و روي هم، به معني « چشمهي آب» است. در شماري از گويشهاي ايراني، آب را « و» o ميگويند. براي خوانندگان شايستهي نگرش خواهد بود اگر بدانند که چون «خياو» گرامي در کوهپايههاي سبلان جاي دارد، پر ازچشمههاي جوشان سرد و گرم است که همچنان روان هستند.
هشدار به فرهنگستان زبان پارسي و گردانندگان نهادهاي فرهنگي کشور:
نامهاي کهن جغرافيايي، شناسنامههاي بسيار با ارزش و سندهاي هويت جايها هستند و دريغ است در پي هوسبازيهاي زودگذر کساني که ازچنين ارزشهايي آگاهي ندارند. اين سندها و شناسنامههاي بسيار بسيار ارزشمند، کنار نهاده و به دور افکنده شوند.
بادرود به باشندگان خياو گرامي و با درود به روان نياکان خردمند که چنين نام برازنده و شايسته اي رابراين شهرنهاده اند.