با من از ایران بگو(سردوهی بانو هما ارژنگی)
- توضیحات
- دسته: شعر
- منتشر شده در دوشنبه, 03 شهریور 1393 14:19
- بازدید: 261
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک می خزی از هر شکاف و روزنی
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک می خزی از هر شکاف و روزنی
صف آذربایجان توصیف روی دلبــــر است خاک پاکش تا ابـــــد بر دیده ی ما توتیاست..
فخر اِله بابـــک اگر ایران یولوندا جان و ِریر خون سرخش قسمتی از پرچم ایران ماست
گِچدی دونیا دان دونن ، قالدی بوگوندَ جاودان کیم دِئیر بابک اولوب بابک بیزَ راز بقاست
(استاد شمس خلخالی)
این تصنیف در سال 1297 در جریان جنگ جهانی اول و هنگامی که هرسوی کشور، به وسیله ی لشکریان روس و عثمانی احاطه شده بود، سروده شده.
درد و حسرت شاعر را به دیدن محنت ها که بر وطن می رود می توان به نیکی حس نمود. در باره ی آهنگساز این تصنیف که در دیوان بهار چاپ قدیم با عنوان سرود ملی آمده، قیدی نشده. اما دکتر یحیی معاصر نوشته اند آهنگ آن از جهانگیر مراد است.
این ترانه در آغاز با صدای اقبال سلطان خوانده شده ولی در سالهای اخیر علیرضا قربانی آن را باز سازی نموده است و در این گفتار این ترانه ی زیبا را با صدای این خواننده می شنویم. ولی پیش از آن متن آن رااز برای آگاهی میآوریم .
خلیج فارس قلب کشور ماســــــــت از آنجا قـوم پاک آریا خاســــــــت
کز آنها مانده است اندرز بســـــــیار بهین پنـد وبهین گفت و بهین کـار
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به بر سینه، سلام ای شیراز
وامداریم و سر افکنده ز خجلت در پیش
که پس انداختهایم اینهمه وام ای شیراز
در نزهةالمجالس جمال خلیل شروانی که در نیمه اوّل قرن هفتم در شروان تألیف شده، ترانههای فراوانی از گویندگان آن سوی ارس (شروان و اران) از 6 شهر: گنجه، شروان، بیلقان، تفلیس، دربند، باکو به یادگار مانده است که نمونههایی از آثار هزاران شاعر پارسیگوی از یاد رفته، و دلیل روشنی بر دیرینگی گسترش فرهنگ ایرانی در آن دیار است. در آن کتاب اشعار شاعرانی هم هست که به شهر معینی نسبت نیافتهاند و حدس زده میشود که از همان نواحی باشند.
ای آب نیلگون و گهربار کشورم
ای آخرین پناهم و مأوا و سنگرم
امواج تو تلاطم عشق است در دلم
ای عشق پر تلاطم و موج شناورم
گر بیتو میشود زمزمه ارس شنید
مگر بیتو میشود به معنای وطن رسید
آنکه دلش میزند نبض جدایی در باد
آنکه دلش میزند نبض جدایی در باد
عطر «جوی مولیان» و نکهتش
ما ز شعر رودکی بوئیدهایم
ما همه از آب رودک خوردهایم
ما ز درد رودکی روئیدهایم!