اشارهاي كوتاه به توانمندي و قدرت زايش زبان فارسي
- توضیحات
- زیر مجموعه: ROOT
- دسته: زبان و ادب فارسی
- تاریخ ایجاد در سه شنبه, 14 مرداد 1393 15:45
- آخرین به روز رسانی در سه شنبه, 14 مرداد 1393 15:45
- منتشر شده در سه شنبه, 14 مرداد 1393 15:45
- بازدید: 254
گويا داستان زير كه ساختني يا واقعي بودن آن معلوم نيست، براي نشان دادن قلدري و خودكامگي رضاشاه نقل شده است، اما افراد كممايه و يا بدخواه، آن را براي ناتوان جلوه دادن زبان پارسي، مورد استفاده قرار ميدهند.
اما داستان كه در كتاب «شوخي در محافل جدي» (كار مشترك دكتر نصرت الله شيفته و عبدالرفيع حقيقت ـ انتشارات گومش) هم آورده شده، از اين قرار است:
روزي رضا شاه كه عصبي مزاج و بد عنق بود، به اطرافيان دستور داد برايش شير بياورند، خدمه نفهميدند شاه چه نوع شيري را ميخواهد و جرات پرسش نيز نداشتند، از اين رو، بعد از رايزني، سه نوع شير به حضور شاه آوردند و عرض كردند اعليحضرت كدام شير را فرمودهاند؟!
اين سه شير شامل شيرخوراكي، شير آب، و يك قلاده شير درنده بود.
بدخواهان و كجفهمان اين گونه داستانها را نشانهي ضعف زبان فارسي و ناتواني آن در زايش و آفرينش ميدانند.
حال به همين واژه از زاويه ديگري مينگريم.
مولانا بيتي سروده كه به اين شرح است:
كار نيكان را قياس از خود مگير
در نوشتن شير باشد هم چو شير
چنين ميپنداريم كه ما فارسي زبان نيستيم و اين زبان را در آموزشگاه يا دانشگاه آموختهايم، لذا وقتي اين شعر را ميخوانيم دچار سردرگمي ميشويم. در اين حالت چه بايد كرد؟
پاسخ اين است: همان كاري كه مترجمان فارسي آثار انگليسي، فرانسه، آلماني، اسپانيايي، عربي و ... ميكنند. يعني به فرهنگ لغات مراجعه ميكنند و با يافتن سه معني متفاوت واژهي « شير» به ژرفاي انديشه سراينده شعر پي ميبرند.
اين گونه تشابهها در زبانهاي ديگر هم هست. در زبانهاي ديگر ضعفها و كاستيهايي فراوان وجود دارد كه حتي سخنگويان به آن زبان را دچار دوارسر ميكند.
براي پي بردن به اين واقعيت يك فرهنگ كوچك انگليسي به فارسي را برميداريم و به همان سان كه فال حافظ ميگيريم، صفحهاي را ميگشاييم، در اين صفحه به فعل run برميخوريم كه براي آن اين معاني نوشته شده است:
1ـ دويدن؛ جاري شدن؛ روان بودن؛ سليس بودن؛ غلتيدن؛ حركت كردن؛ گريختن؛ داير بودن؛ ]درنگ[ پهن شدن؛ كشته شدن؛ گذشتن؛ اعتبار داشتن؛ رسيدن؛ كفايت كردن؛ ] جوراب[ دررفتن؛ بالغ شدن؛ سرزدن
2ـ دوانيدن در مسابقه وارد كردن؛ شركت كردن در ]مسابقه[؛ روان ساختن؛ بردن؛ حركتدادن؛ فرو كردن؛ گرداندن؛ اداره كردن؛ گزراندن؛ دويدن در؛ ] قاچاقي[ رد كردن؛ صاف كردن ؛ گداختن
آيا ميتوان وجود اين همه معاني براي يك فعل انگليسي را دليل ضعف آن زبان دانست؟
درك بسياري از معناهاي اين واژه از ساختار جملهاي كه در آن فعل run به كار گرفته شده براي كاربراني كه انگليسي زبان مادري آنها است و يا اين زبان را به خوبي آموختهاند، به آساني امكانپذير است. در مواردي هم كه افراد دچار اشكال شوند، به فرهنگ لغات مينگرند.
اما در همان فرهنگ دستي كوچك 37 واژه و اصطلاح تركيبي با استفاده از run به چشم ميخورد كه برخي از آنها هيچ يك از معناهايي را كه در بالا براي اين فعل آورده شد، ندارد. مثلا:
بدن جانوري را سوراخ كردن = run an animal throuch
ديوانه شدن = run mad
حكايت از اين قرار است كه، ... چنين گويند كه ... = the story runs that
اكنون اين پرسش را پيش رو ميگذاريم كه استفاده از يك فعل براي ساختن تركيبها و واژههاي مركبي كه معناهاي ديگري را به خواننده و شنونده انتقال دهند ضعف است؟
پاسخ منفي است. زباني زنده، پويا و قابل گسترش است كه علاوه بر برخورداري از قدرت خلق واژگان مجرد و مركب جديد، داراي نرمش كافي براي آفريدن تركيبهاي معنايي جديد داشته باشد.
زبان پارسي، از اين هر دو ويژگي به ميزان بسيار بالا و كم نظيري برخوردار است. در مورد توان آفرينش واژگان مجرد و مركب جديد، توانمندي زبان پارسي را هيچ كس نتوانسته مانند شادروان پرفسور محمود حسابي نشان دهد (در اين مورد رجوع كنيد به مقاله توانايي زبان فارسي كه در ديدارگاه fare iran. com نيز قابل دسترسي است).
اما در مورد توانايي زبان پارسي در خلق واژگان مركب و تركيبات جديد به بازخواني دو صفحه از مقدمه و تعليقاتي كه استاد دكتر محمدرضا شفيعي كدكني بر كتاب «اسرار التوحيد فيمقامات الشيخ ابيسعيد» نگاشتهاند بسنده ميكنيم اين گفتار را در زماني ديگر دنبال خواهيم كرد.
استاد شفيعي كدكني در صفحات 188 و 189 كتاب بالا مينويسد:
قدرت ايجاد معاني مختلف از رهگذر تركيب افعال با پسوندها و پيشوندها، مهمترين ويژگي نثر فارسي اين دوران است و مولفان اين دوره با ياري گرفتن از زبان مردم و يا با تجارب ادبي خويش، گاه از تركيب يك فعل با چندين كلمه يا پسوند و پيشوند، معاني بسياري را از آن بوجود ميآورند، يك فعل با چندين كلمه يا پسوند و پيشوند، معاني بسياري را از آن به وجود ميآورند، برخلاف دورههاي بعد كه مولفان به علت بيخبري از استعداد اداي معاني بازداشتهاند. مثلا با كلمهي «آرزو» درين كتاب اين افعال به كار رفته است:
1ـ آرزو آمدن از (آرزوي بودن به جاي كسي)
2ـ آرزو خاستن (آرزو كردن: «آن خاك را آرزوي ما خاست» يعني آن خاك ما را آرزو كرد.)
3ـ آرزو خواستن (برآورده شدن مرادي را طلب كردن)
4ـ آرزوي كسي را به جاي آوردن (تحقق بخشيدن مراد كسي)
5ـ آرزو دادن (به مراد و آرزو رساندن كسي را)
6ـ آرزو كردن (در فعل: آرزوم كرد / آرزوش كرد)
7ـ آرزو در خاطر داشتن
يا فعل پيشوندي «باز كردن» را در معاني:
1ـ باز كردن (نان از تنور گرفتن)
2ـ باز كردن (بريدن يا قطع شاخه از درخت)
3ـ باز كردن (كوتاه كردن موي و ناخن)
4ـ باز كردن (حفر كردن)
5ـ باز كردن (ساختن و بنا كردن)
6ـ باز كردن (كنار زدن گوشهي سجاده و امثال آن)
7ـ باز كردن (ميوه از درخت چيدن)
8ـ باز كردن سر حجره يا بنا (خراب كردن سقف ...)
9ـ باز كردن از (گشودن جواهر و حليه از خويش)
يا فعل «برآمدن» را در معاني متنوع:
1ـ برآمدن (بيرون آمدن)
2ـ برآمدن (گذشتن زمان)
3ـ برآمدن ( در باز كردن قرآن، آمدن آيه)
4ـ برآمدن ( به وزن و اندازه برابر درآمدن)
5ـ برآمدن ( حاصل شدن مراد و كام)
6ـ برآمدن ( طلوع)
7ـ برآمدن انگشت به جبه (فرو رفتن انگشت در جبه)
8ـ برآمدن روز، دور ـ ( مدت زيادي از روز گذشتن)
9ـ برآمدن با ( مقابله كردن)
10 ـ برآمدن از (خروج از)
11ـ برآمدن، گرد ـ (طواف دور چيزي كردن)
زبان فارسي با قدرت تصريفي خويش در تركيب اسماء و فعلها يا پيشوندها با افعال، چنين انعطافپذير وگنجايش داشته است. در دورههاي بعد زنگ زده شده و از حركت بازمانده است. به يك نمونهي ديگر توجه كنيد فعل «فرو كردن» را ما امروز به معني «فرو بردن» به كار ميبريم ولي در اين كتاب به چندين معني به كار رفته كه حتي يكي از آنها هم امروز، براي ما، زنده نيست با اين كه به شدت به آن نياز داريم:
1ـ فرو كردن ( گستردن سجاده يا غاشيه يا هر چيز گستردني)
2ـ فرو كردن ( ريختن و پاشيدن چيزي مانند شكريا ...)
3ـ فرو كردن به ( چيزي را در ديگ يا ظرفي انداختن)
4ـ فرو كردن دست (دست دراز كردن به سوي چيزي)
5ـ فرو كردن موي (تراشيدن و كوتاه كردن موي)