سده يا انقلاب صنعتی
- توضیحات
- دسته: جشنهای ایرانی
- منتشر شده در یکشنبه, 10 بهمن 1400 21:54
- نوشته شده توسط مدیر ایران بنیاد
- بازدید: 169
دکتر هوشنگ طالع
ايرانيان با ساختن «چرخ» در آن دوردستهای تاريخ ، دگرگونی بزرگی در جابجايی مردمان و کالا به وجود آوردند. به گونهای که هنوز بشريت پس از گذشت هزارهها، بر روی «چرخ» به سوی پيشرفت و توسعه روان است.
در آبان يشت، دربارهي گردونهي اردويسور آناهيتا که چهار اسب آن را ميکشيدند، ميخوانيم:
اوست که با چهار اسب بزرگِ سپيد ـ يک رنگ و يک نژاد ـ بر دشمنی همهي دشمنان...، چيره شود.
کيخسرو، شاهنشاه سرزمينهای ايرانی (استوار دارندهي کشور) سوار بر گردونه، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، پيشکش اردويسور آناهيتا ميکند و از وي ميخواهد:
مرا اين کاميابی ارزانی دار که بزرگترين شهريارِ همهي کشورها شوم... که من در درازنای راهِ تاخت و تاز، هميشه در تکاپو، پيش از همهي گردونهها، برانم ...
افزون بر آبانيشت، در مهريشت نيز، اشارهي سرراست به گردونهای که مهر بر آن سوار است، ديده ميشود:
اگر نيرنگ بازِ بدکنشی پيش آيد، مهر... خود را با گامهای تند، به گردونهي تيزتک خويش رساند و آن را، شتابان براند...
در جاي ديگر ، دربارهي مهر ميخوانيم:
آن که با گردونهي بلندچرخ به شيوهي مينَوی ساخته، از کشورِ ارزهی، به سوی کشور خونيرث شتابد...
همچنين:
آن که سپر سيمين [بر دست] و زره زرين در بر، با تازيانه گردونه ميراند ...
در مهريشت، گردونهي مهر به گستردگی وصف شده است:
اين گردونه را چهار تکاور مينَوی سپيد درخشان جاودانه ـ که خوراکشان از آبشخورِ مينوي است ـ ميکشند.
سمهای پيشين آنان از زر و سمهای پسين آنان، از سيم پوشيده است و همه را لگام و مال بند و يوغی پيوسته به چنگکی شکافدار و خوش ساخت ، از فلزي گرانبها، به يک ديگر بسته است تا در کنار هم بايستند .
در گردونهي مهرِ فراخ چراگاه، هزار کمانِ خوش ساخت هست ...
در گردونهي مهرِ فراخ چراگاه ، هزار تير به پّر کرکس نشاندهي زرين ناوک، با سوفارهايی از استخوانِ خوش ساخت هست که بسی از چوبههای آن، آهنين [ فلزي ] است ...
در گردونهي مهرِ فراخ چراگاه، هزار نيزهيِ تيزِ خوش ساخت هست ...
در گردونهي مهرِ فراخ چراگاه، هزار « چکش » دو تيغه [ دو سر ] ... هست ...
در گردونهي مهر فراخ چراگاه، هزار دشنهي دو سر [ دو دم ] خوش ساخت هست ...
در گردونهي مهر فراخ چراگاه، گرزِ زيبايِ سبک پرتاب صد گرهِ صد تيغه هست ...
سپس در دروان هوشنگ ( هزارهي ششم از گاه شماري 12 هزارسالي ايرانيان ) که دوران گسترش شهرنشينی است، رخداد شگرفي در اين سرزمين به وقوع ميپيوندد. ايرانيان با بهرهگيري از آتش براي پخت ظرفهاي گلي ، خشت ، آهک و ... ، رفته رفته به گداز سنگِ مس، دست مييابند که از اين فراگشت درازمدت، ميتوان با عنوان «انقلاب صنعتی» نام برد .
پيش درآمد اين انقلاب، بر پا کردن آتشگاهها، در اجتماعهای انسانی ايرانيان بود تا در صورت خاموش شدن اجاقِخانه ، بتوانند دوباره از آتشگاه ، آتش بهدست آورند.
بايد به اين نکته اشاره شود که وجود آتشگاه يا آتشکده در ايران و پيدايش آن نزد ايرانيان ، ارتباطي با آيين زرتشت ندارد؛ بلکه آتشکدهها ، چند هزار سال پيش از ميلاد زرتشت در ايران برپا بودند. بهنظر ميرسد که به دليل اهميت آتشگاهها در زندگي اجتماعی و اقتصادي مردم ، گروندگان به آيين زرتشت آن جايگاهها را مرکز ديني خود قرار دادند.
البته بايد دانست که واژهي «کده» نماگر اجتماع انسانی است. واژهي کده، در زبانهاي اروپايي به گونهي کمون (Commune) در فرانسوی و نيز کاميونيتی (Community) در انگليسيی، وارد شده است و نشان دهندهي «اجتماع انسانی» است.
آتشِکده در آغاز ، نماگر آتش يک اجتماع انساني ( خانواده ، ده و شهر ) بود ؛ اما در دوران ساسانيان ، گروههاي اجتماعي مانند کشاورزان ، سپاهيان و ... نيز داراي آتشکدهي ويژهي خود شدند.
از ديد نويسنده ، بايد داستان به فرمان در آوردن آتش ، داستان برپاکردن آتشکدهها و به گفتهي استاد دکتر حسين وحيدي ، « گسترش شهرنشيني يا شاروندي » و يا به سخن درستتر، آغاز مرحلهي « انقلاب صنعتي » دانست که در شاهنامه اينگونه بازتاب يافته است : « هوشنگ » شاه و ياران در كوه با ماري سترگ روبرو ميشوند. هوشنگ ، سنگي به سوي آن مار پرتاب ميكند. سنگ بر مار نميرسد و بر سنگ ديگري فــرود ميآيــد. در اثر برخورد دو سنگ ، اخگري پديدار ميگردد. آن اخگر ، خار و خاشاكِ دوروبر را شعلهور ميسازد و بدينسان ، آتش افروخته ميگردد . ايرانيان، آتش را از هزارههاي پيشين ميشناختند ؛ اما افروخته شدن آتش به دست هوشنگ شاه که در شاهنامه اين گونه بازتاب يافته است ، گسترش مرحلهي شهرنشيني و پيش درآمدِ « انقلاب صنعتي » است :
[09:44, 30/01/2022] Hossein Ghanavati: يكي روز ، شــاه جهـان ســوي كـوه / گذر كـرد با چنــد كـس، هـم گــروه
پـديـد آمـــد از دور ، چــيــزي دراز / سيــه رنـگ و تيــره تـن و ، تيز تـار
دو چشم از بر سر، چـو دو چشمه خون / زدود دهــانش ، جـهان تيــره گــون
نگه كرد، هــوشـنگ با هــوش وهنگ / گرفتش يكي سنـگ و ، شد پيش جنگ
به زور كــيانـي ، رهـــانـيــد دسـت / جهان ســوز مار، از جهـانجو بجست
برآمــد بــه سـنگ گران ، سنگ خرد / همـان و همـين سنـگ ، بشكست خرد
فروغـي ، پديــد آمـد از هـر دو سنگ / دل سـنگ گشـت از فـروع ، آذرنــگ
نشـد مــار كشـــته، و ليـكــن ز راز / پديــد آمــد آتـش ، ازآن سـنـگ باز
جهــاندار ، پـيـش جـهان آفـريــن / نيايـش هـمي كـرد و ، خـواند آفـرين
البته اين داستان بايد ، بازگوکنندهي پايهگذاري آتشکدهها در اجتماعهاي گوناگون انساني در سرتاسر فلات ايران باشد که بدينگونه بيان شده است . در حالي که در دوران جم ويونگ هان ، سخن از « آتشانِ سرخ » يا به باور نويسنده ، سخن از اجاق خانواده يا آتش خانواده است .
هوشنگ با ديدن افروخته شدن آتش ( به خوان بناي آتشکده ) براي پايدارسازي آن ، به همراهان ميگويد كه اين آتش ، هديهاي است از جانب پروردگار و بايد آن را نگاهداري كرد تا خاموش نشود. يا به گفتار فردوسي بايد آن را پرستاري كرد يعني بايد به گرد آن ايستاد تا از خطر خاموش شدن يا مردن ، درامان ماند :
بگفــتا فروغـي اسـت ، اين ايزدي
پـرستــيد بــايـد ، اگـر بخــردي
با استقرار آتشکدهها ، رفتهرفته مرحلهي بهرهگيري صنعتي از آنها که ميتوان از آن به عنوان « انقلاب صنعتي » نام برد ، آغاز ميگردد .
بدينسان ، با وجود آتشکدهها رفتهرفته ايرانيان فرا گرفتند که ميتوانند ظرفهاي گلي را بپزند و آنها را براي پخت و پز و خوردن ، مناسبتر کنند . همچنين آنان آموختند که با پختِ خشت ، ميتوانند آجر به دست آورند و با پختِ آهک ، مصالح بهتري براي ساختمانسازي تهيه کنند . سپس به شگردشناسي ( تکنولوژي ) جدا کردن فلز از سنگ وسيلهي آتش دست يافتند . اين پيشرفت بزرگ در زمينهي انقلاب صنعتي ، اينگونه در شاهنامهي فردوسي ، ثبت تاريخ کهن ميهن ما شده است :
نخستين يـکي گوهـر آمد به چنگ / به دانش، ز آهن جـدا کـرد سـنگ
سر مايـه کـرد آهن [ فلز ] آبگون / کز آن سنــگ خارا کشـيدي برون
چو بشناخت ، آهنگري پيـشـه کرد / کجـا ، زو تبـر ، اره و تيــشـه کرد
چنين بود که نخستين انقلاب صنعتي در جهان در دوران هوشنگ يا کمابيش در سالهاي 5500 تا 5000 پيش از ميلاد ( 6100 تا 5600 پ ﻫ پ / 3700 تا 3200 پ م ز ) در ايران به وقوع ميپيوندد .
انسانِ ايراني ، نخست به دو فلز يعني زر و مس دست يافت. دستيابي به زر و مس از راه گداختن آنها نبود؛ بلكه هر دو بدون نياز به گداز ، به گونهي ناب و نيمه ناب در طبيعت وجود دارند.
پيش از شناخت فلز و پيبردن به ارزش آن ، مردمان از گونههاي فراوان سنگ مس كه در طبيعت به رنگهاي مختلف و زيبا وجود داشت ، براي آرايش بهره ميگرفتند. مردمان نخستين با كوبيدن و گَرد كردن « مالاشيت » ( Malachite ) كه داراي رنگ سبز زمردين است و « هماتيت» ( Hematite ) كه داراي رنگ آجري است ، در جشنها ، نبردها و آيينهاي ديني و ... ، چهره و بدن خود را آرايش ميكردند . يا ديوار غارهاييكه به عنوان سرپناه و يا محل اجراي مراسم جشن ، نيايشهاي آييني و ... ، به كار ميرفت با نقش جانواران و نقشهاي ديگر تزيين ميكردند. امروزه ميدانيم كه بر اثر گرمادهي ، هماتيت به آهن و ملاشيت به مس تبديل ميشود.
زر و مس ، نخستين فلزهايي هستند كه وسيلهي انسان شناخته شدند. « زر » به خاطر درخشندگي و زيبايي ، از همان آغاز براي تزيين و شايد« پسانداز» به كار گرفته شد كه امروز نيز همين نقش را دارد. « مس » به خاطر كاربرد گستردهي آن ، خيلي زود جايگاه ويژهاي يافت و باستانشناسان ، نخستين مرحلهي بهرهگيري از اين فلز از راه گداز را دوران مس ناميدند. اين دوره ، ميانِ دورهي نوسنگي و دورهي مفرغ قرار دارد.
چنان كه گفته شد ، نخستين چيزهاي ساخته شده از مس وسيلهي انسان ، از مس بومي بود كه در طبيعت به « گونهي ناب » وجود دارد :
نخستين استفاده از مس و تبديل آن به آلات و ابزار ، از طريق كوبيدن و چكش كاري و بدون كمك حرارت كوره انجام پذيرفته است...
البته ميدانيم كه :
از ويژگيهاي مهم مس اين است كه ضربات چكش باعث سخت شدن آن ميگردد. هر اندازه مس كوبيده شود ، به همان نسبت بر سختي و شكنندگي آن افزوده ميشود ، تا جايي كه شروع به ورقه ورقه [ برگ برگ ] شدن ميكند.
بايد دانسته شود كه :
قديميترين قطعه مس شناخته شده [ در جهان ] به صورت يك آويز بيضي شكل و به طـول 5/2 سانتيمتر از غار « شيندار» در كوههاي زاگروس به دست آمد. براي لايهاي كه قطعهي فوق در آن يافت شده است ، تـاريخي برابر با 9500 سال پيش از ميلاد قائل شدهاند و اين درست هم زمان با خروج انسان از غار و زندگي در دهكده است.
از كهنترين نمــونههاي مـس كار شـده وسـيلهي دسـت انسان كه در ايران پيدا شدهاند :
عبارت است از يك مهره كه از تپهي عليكش در منطقهي دهلران به دست آمده است. اين مهره از مس بومي ساخته شده است. تـاريخ ساخت آن را ميان 6750 تا 6000 سال پيش از ميلاد تعيين كردهاند. ساخت اين مهره به دورهاي باز ميگردد كه انسان هنوز به شگردشناسي پخت سفال پي نبرده بود.
بدينسان ، واقعهي بهرهگيري از مس بومي با توجه به آنچه تاكنون به دست آمده است ، مربوط به دوراني پيش از پايان هزارهي هفتم پيش از ميلاد است.
مس كه در طبيعت به«گونه»ي فلز ناب (متاليك) وجود دارد ، مس بومي يا مس بكر ناميده ميشود. اين گونهي مس از دانههاي كوچك تا تكههاي بزرگ و ورقه ( برگه ) هاي نازك و كوچك در طبيعت وجود دارد. مس بومي را ميتوان در بستر رودخانهها يا در ژرفاي بسيار كم و كمابيش در نزديكي سطح زمين ، بهدست آورد. حتا گاهي رگههاي آن در سطح زمين نيز به چشم ميخورند :
گرچه مسبومي هنوز در دو منطقهي آرال [ خوارزم ] و سمنان به مقدار قابل ملاحظه وجود دارد. معهذا اين نوع مس در جهان بسيار نادر است. مسبومي در طبيعت ، اغلب به صورت ناب ظاهر ميگردد و اگر چنان چه عيار آن نيز 98 يا 99 باشد ، آن را استثنا نميسازند...
شايد دليل اينكه چيزهاي يافته شده از مس بكر يا مسبومي نادراند ، از سويي به دليل «كران»مند (محدود) بودن فرآوري آن بوده و از سوي ديگر ، پس از دستيابي به شگردشناسيِ ( تكنولوژي ) گداز ، آنها را ذوب كرده و چيزهايي تازه با آنها ساختهاند.
ملا مظفر سرمنجم شاه عباس بزرگ ميگويد :
شب سده دوم بهمن ماه باشد. سده به لغت ايشان [ ايران کهن و باستان ] آتش بلند شعله را گويند و چنين آوردهاند که چون فريدون بر ضحاک ظفريافت مردم او را نيز به عقوبت و سياست هرچه مستوجب آن بود کردند... اما اينک در دهم بهمنماه جلالي ، به ياد آن حادثه آتشافروزي مي کنند .
در شاهنامه از « سده » چونان « آتشکده » نام برده شده است . در آغاز پادشاهي لهراسب و ساخت شهر « مزار شريف کنوني » ميخوانيم : 86
ز هر مرز ، هـرکـس که دانـا بـدند / به پيمايش [ مهندسي ] اندر ، توانا بدند
ز دانش چشـيده ، همـه شور و تلخ / بيامــد همــان گاه تـا شـهر بلـخ
يکــي شــارســاني بر آورد شـاه / پر از بـــرزن و کـوي و ، بـازارگاه
به هر بـرزني ، جـاي جشـنِ سده / همه گــرد بر گـردش ، آتـشکده
جاي جشن سده يعني آتشکده و يا به سخن درستتر ، ساختن ِجاي آتش« کده » در هرکوي و برزن يا در هر اجتماع انساني . سپستر ، آتش« کده » به گروههاي اجتماعي مانند دهگانان ، ارتشيان ، شهرياران ، ميانجامد که در اين زمينه ميتوان از ساخت سه آتشکدهي « آذر برزين » يا « آذربرزين مهر » در شهر کنوني مزار شريف، « آذرِ فرنبغ » در فارس و « آذرِگشسب » در آذربايجان ، نام برد .
در شاهنامه به دنبال رج هاي فرازين ، به ساخت آتشکدهي آذرِ برزين ، اشاره دارد :
يکي آذري سـاخت ، برزين بـه نام / که با فــرهي بــود و بـا بُرز و کام
هم چنين در ديگر جاي شاهنامه ، سده و آتشکده در يک راستا آورده ميشود . هنگامي که « هماي » نخستين شاهنشاه زن ايراني ، پسر خود را ميشناسد و براي سپاس ، دست به داد و دهش ميزند :
به جايي که دانست ، آتشکده است / وگر زنـد و اشتاد و جشن سده است
ببخشــيد گنجـي ، بر ايـن گونه نيز / به هرکشــوري بر پــراکنــد ، چيز
در نبرد با اردشير ، اردوان فرجامين شاهنشاه اشکاني ، کشته ميشود . به ياد اين پيروزي که به برافکنده شدن زنجيرهي شاهنشاهي اشکاني ميانجامد ، اردشير در نبردگاه که چشمهي آبِ بزرگي نيز وجود داشت ، فرمان ساختِ شهر « خورهاردشير» را ميدهد . در شاهنامه ميخوانيم :
برآورد بر چــشمه ، آتــشکـده / بر او تازه شد ، مهر و جشنِ سده
يکي بودن آتشکده و جشن سده را آشکارتر در داستان کشتن « هفتواد » از سوي اردشير ، روشنتر به چشم ميخورد . در اين باره در شاه نامه ميخوانيم :
ز پر مايـهتر ، هر چه بُد دلپذير / همي تاخت ، تـا خـرهي اردشير
بکرد اندر آن کـشور آتـشکـده / بر او تازه شـد، مهرگـان و سده
همچنين در زادن هرمزشاپور از دختر مهرک ، از کاخِ سده نام برده ميشود که مراد همان آتشکده است :
به ديبـا بياراســت آتــشکده / هــم ايوان نـوروز و کـاخِ سده
همچنين ، هنگام جدا شدن بهرام گور از نعمان و منذر نيز « آتشکده » و « کاخِ سده » برابر نهاده شدهاند . در اين باره در شاهنامه ميخوانيم :
برفتنــد ، يکسر به آتـشکـده / به ايــوان نـوروز و جـشن سده
و نيز در شاهنامه ( در دوران بهرام گور ) :
چو شـد ساختــه کار آتـشکده / همان جـاي نـوروز و جشن سده
در اين رج شاهنامه که گزارشِ خواب است ، بزرگمهر ( بوذرجمهر ) به خسرو انوشيروان ميگويد :
بيفتـد هـمه ، رسـمِ جشنِ سده / شود خـاکدان ، جمـله آتشکده
اشارهي روشن در شاهنامه به بستگي آتشکده و جشنِ سده در گفتار بازگشت نياتوس و روميان به روم ، ديده ميشود :
به هشـتم بـيامد زآتــشکـده / چو نـزديک شـد ، روزگار سده
و نيز :
به بخـشيد ، چندي به آتشکده / چه برجاي نـوروز و جشن سده